وقتی سکوت دیگر جایز نیست | چرا روایت حسن روحانی از بنبست حکمرانی را باید با طلا نوشت؟

حسن روحانی نه با تابلو اصلاحطلبی یا اعتدالی و نه به عنوان نمادی از یک جریان سیاسی که به نیابت از مردم حرف زده است.
صدای عقلانیت در برابر انسداد مزمن حکمرانی» این شاید دقیقترین توصیف از صحبت های اخیر حسن روحانی باشد. صحبتهایی که نه صرفاً مرور خاطرات گذشته بود و نه دفاعی شخصی از کارنامه دولتهای یازدهم و دوازدهم؛ بلکه باید آن را مداخلهای سیاسی در لحظهای حساس دانست؛ لحظهای که کشور در بنبستی چندلایه گرفتار شده است. روحانی اینبار نه با تابلوی اصلاحطلبی یا اعتدال، بلکه به نیابت از مردم سخن گفت.
روحانی، برخلاف بسیاری از سیاستمداران که ترجیح میدهند در حاشیه امن سکوت بمانند، مستقیماً مقابل جریانی ایستاد که سالهاست بر شریانهای اصلی تصمیمگیری مسلط است، اما امروز حاضر نیست مسئولیت پیامدهای عملکرد خود را بپذیرد. این موضعگیری نه از سر عافیتطلبی، بلکه درست در نقطه مقابل آن است: ایستادن بهتنهایی در برابر ساختاری ناکارآمد که سرنوشت یک ملت را گروگان گرفته و پاسخگوی پیامد تصمیم های خود نیست.
جریان ناکارآمد؛ قدرت بدون پاسخگویی
محور اصلی نقد روحانی متوجه جریانی است که طی سالهای گذشته، با در اختیار داشتن منابع، ابزارها و تریبونها، مسیر کشور را تعیین کرده، اما اکنون در برابر وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بینالمللی موجود، شانه خالی میکند. تصمیم گرفته، هزینه کرده، فرصتها را سوزانده و سرمایههای مادی و انسانی را مصرف کرده، اما اکنون که نتایج آشکار شده، از پاسخگویی طفره میرود.
روحانی بیآنکه نامی ببرد، از الگویی از حکمرانی سخن میگوید که در آن قدرت متمرکز است، اما مسئولیت یا پراکنده میشود یا اساساً انکار. این همان الگویی است که شکاف میان حاکمیت و جامعه را عمیقتر کرده و سرمایه اجتماعی را به پایینترین سطح رسانده است.
همین تقابل روایتی است که سخنان او را برای برخی جریانها «هزینهدار» کرده است.
روحانی بهخوبی میداند که ورود به این میدان، با حمله رسانهای، تحریف و برچسبزنی همراه خواهد بود، اما با این حال، ترجیح داده سکوت نکند. این انتخاب، بیش از آنکه یک حرکت سیاسی معمول باشد، نشانه یک نگاه متفاوت به حکمرانی است.
عبور از رئیسجمهور سابق به مطالبه گر عمومی
نکته کلیدی در سخنان روحانی، تلاش آگاهانه او برای عبور از جایگاه «رئیسجمهور سابق» و تبدیل شدن به «صدای یک مطالبه عمومی» است. او نمیگوید راهحل، بازگشت یک فرد یا یک دولت خاص است؛ بلکه تأکید میکند که بدون بازگشت به خاستگاه اصلی قدرت، یعنی اراده ملت، هیچ اصلاحی پایدار نیست. این موضع، عملاً نقدی صریح به سیاست حذف و محدودسازی مشارکت عمومی است؛ سیاستی که نتیجه آن، کاهش اعتماد، بیتفاوتی سیاسی و شکاف عمیق میان جامعه و حاکمیت بوده است.
سه گام روحانی برای تغییر مختصات سیاسی
روحانی در سال ۱۴۰۳ سه محور حساس را بهطور مستمر برجسته کرد: برجام، اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸، و سیاست خارجی.
یکی از محوریترین موضوعات، مساله سیاست خارجی با تمرکز بر محور برجام بود. حسن روحانی نامش با برجام گره خورده و البته با گذشت حدود ۴ سال از پایان دوران ریاست جمهوریاش هنوز جدال او با گروههای سیاسی و نظامی بر سر توافق هستهای تمام نشده است.
روندی که حسن روحانی در پرونده برجام از تیرماه سال ۱۴۰۳ شروع کرد و تا اسفندماه سال گذشته ادامه داشت، بر اساس راهبرد نقطه زنی و افشاگری قطرهچکانی بود. این روند مرتب تمدید شد تا جایی که در ماه گذشته پای برخی نامها و موضوعاتی از قبیل عبری نوشتن بر روی موشک و فرستادن فردی که حدود ۲۰ سال در ایران مخفی بود به بیروت هم به میان آمد.
گام دوم روحانی، صحبت درباره ماجرای آبان ۹۸ و دی ماه ۹۶ بود. حسن روحانی ماجراهای این دو رخداد را از فروردین سال ۱۴۰۳ تا اسفند سال گذشته بارها تکرار کرد؛ روایت او از این دو رخداد یک بار در فروردین سال گذشته در گفتوگو با سالنامه روزنامه اعتماد و بار دیگر در انتهای سال با روزنامه ایران تکرار شد. ادبیات و محتوای صحبت روحانی در هردوی این گفت و گوها یکی بود: «این بازی، بازی بنزین نبود، بازی کودتا علیه دولت بود. کما اینکه سال ۹۶ هم که از مشهد شروع کردند، آن هم کودتا علیه دولت بود. چهار کودتا علیه دولت دوازدهم کردند: دو کودتای نرم، دو کودتای سخت. در هر چهار تا ناموفق بودند ولی در هر چهار تا به ما ضربه زدند. سال ۹۶ که آن بساط را درست کردند در مشهد و بعد از مشهد به همه ایران سرایت کرد. سال ۹۸ هم توطئه بود».
روایت او از این رخدادها یک مضمون ثابت داشت: دولت با ساختاری پنهان و موازی مواجه بوده که بارها تلاش کرده مسیر اداره کشور را منحرف کند. آ
بار که روحانی به این موضوعات بازمیگردد، تنش میان او و مخالفانش افزایش مییابد؛ تنشی که به نظر میرسد خود او نیز بهخوبی از آن آگاه است و حتی از آن بهعنوان فرصتی برای افشای بیشتر استفاده میکند.
حالا روحانی با نقد صریح برخی سازوکارها، درباره محاسبات و چشم اندازهای امنیتی جدیدی حرف می زند. او با کلیدواژه «تصمیم سازان» هم واژگان سیاسی جدیدی را وارد ادبیات جمهوری اسلامی کرده و هم با تاکید بر مساله آب و جنگ ۱۲ روزه، دست به نقد اساسی زده است.
منطق «فرصت» در سیاست خارجی؛ آنچه روحانی هشدار میدهد
شاید مهمترین بخش سخنان روحانی، تأکید او بر مفهوم «فرصت» در سیاست خارجی باشد. وقتی میگوید «برخی فرصتها قابل تکرار نیستند»، در واقع به یکی از اصول بنیادین روابط بینالملل اشاره میکند: زمان، عنصر تعیینکننده سیاست است.
او با اشاره به دوران اوباما و بایدن، یادآوری میکند که برجام میتوانست نقطه آغاز یک مسیر باشد، نه پایان آن؛ مسیری که بهدلیل ارادهای در داخل، متوقف شد. از این منظر، نقد روحانی متوجه صرفاً طرف خارجی نیست، بلکه متوجه تصمیمگیرانی است که اجازه ندادند این مسیر ادامه یابد؛ مراحلی که میتوانست به کاهش پایدار تنش، بهبود اقتصاد و بازگشت ایران به چرخه طبیعی اقتصاد جهانی منجر شود. او عمداً از واژه «فرصت» استفاده میکند؛ مفهومی که در سالهای اخیر، قربانی نگاه ایدئولوژیک و تصمیمگیریهای تعلیقی شده است.
یکی از مهمترین بخشهای سخنان روحانی، جایی است که از «امروز» صحبت میکند: اینکه حتی همین حالا هم ممکن است اقداماتی در سیاست خارجی ممکن باشد که «۶ ماه دیگر امکان آن نباشد». این جمله، نه تحلیل تاریخی، بلکه هشداری فوری است. روحانی تأکید میکند که زمان، عامل تعیینکننده در سیاست خارجی است. کشوری که تصمیمگیری را به تعویق میاندازد، عملاً اختیار را به تحولات بیرونی واگذار میکند. این همان وضعیتی است که ایران امروز با آن مواجه است: کاهش گزینهها، افزایش هزینهها و بستهشدن تدریجی مسیرهای دیپلماتیک.
بازگشت به ملت؛ آخرین راه
جمعبندی سخنان روحانی، پیامی روشن و بیپرده دارد: ادامه مسیر کنونی ممکن نیست. نه اقتصاد تاب آن را دارد، نه جامعه و نه سیاست خارجی. راه برونرفت، نه در انسداد بیشتر، بلکه اصلاح مسیر، بازگشت به مردم و بازتعریف اولویتهای ملی است. این هشدار، نه تهدید است و نه اغراق؛ بلکه توصیف واقعیتی است که هر روز در زندگی مردم قابل مشاهده است. نادیده گرفتن این واقعیت، هزینههایی بهمراتب سنگینتر از پذیرش اصلاحات عقلانی خواهد داشت.
طی سالهای اخیر، درآمدها و امکانات کشور صرف سیاستهایی شده که نه گشایش اقتصادی ایجاد کرده و نه جایگاه بینالمللی ایران را بهبود بخشیده است. نتیجه، تورم مزمن، کاهش قدرت خرید، فرسایش طبقه متوسط و گسترش نارضایتی اجتماعی بوده است. با این حال، پرسش کلیدی همچنان بیپاسخ مانده: چه کسی مسئول این وضعیت است؟
روحانی دقیقاً همین خلأ پاسخگویی را نشانه میگیرد و آن را خطرناکتر از خود بحرانها میداند. چرا که نظام سیاسی بدون پاسخگویی، دیر یا زود مشروعیت خود را از دست میدهد.
حسن روحانی با سخنان اخیر خود، نشان داد که حاضر است هزینه ایستادن در برابر یک جریان ناکارآمد را بپردازد؛ جریانی که قدرت دارد، اما پاسخگو نیست. او تلاش میکند بار دیگر مفاهیمی، چون اراده ملت، عقلانیت سیاسی و مسئولیتپذیری را به مرکز گفتوگوی عمومی بازگرداند. حسن روحانی با سخنان اخیر خود، نشان داد که حاضر است هزینه ایستادن در برابر یک جریان ناکارآمد را بپردازد؛ جریانی که قدرت دارد، اما پاسخگو نیست. او تلاش میکند بار دیگر مفاهیمی، چون اراده ملت، عقلانیت سیاسی و مسئولیتپذیری را به مرکز گفتوگوی عمومی بازگرداند.
چه موافق روحانی باشیم و چه منتقد او، نمیتوان انکار کرد که پرسشهایی که مطرح میکند، پرسشهای امروز جامعه ایران است؛ جامعهای که دیگر ادامه مسیر فعلی را نه ممکن میداند و نه قابل دفاع.

نسخه چاپی
ارسال به دوستان
